به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ علیرضا بیات بعد از گذشت ۱۰ سال از آمادهسازی مجموعه شعر «از چرخهی سکوت» بالاخره موفق به انتشار این کتاب از سوی نشر نصیرا شد. کتابی که به شاعران بعد از دوره استالینی میپردازد؛ شاعرانی که آثار خود را به شکل خودنشر و بروننشر منتشر میکردند. از این رو گفتوگویی را با این مترجم انجام دادهایم که خواندن آن برای آشنایی با این دوره خالی از لطف نیست.
کمی درباره این مجموعه شعر پژوهشی توضیح دهید.
همه شاعرانی که در این کتاب از آنها شعر آمده، شاعرانی هستند که در دهه ۵۰ و ۶۰ میلادی در شوروی زندگی میکردند. من قبل از این کتاب به واسطه آشنایی با زبان روسی روی هنر و ادبیات روسیه پژوهش کردهام. بنابراین اشعار این کتاب از زبان اصلی، یعنی زبان روسی ترجمه شده و با زبان انگلیسی نیز تطبیق داده شده است. من در این اثر روی شعر دوره بعد از استالین و رابطه آن با فشارهای حکومتی و سانسور کار کردهام و ایده این کتاب از مقاومت ادبیات در برابر کنترل رسمی حکومت شوروی میآید. من به سراغ شعر روسیه و این شاعران رفتهام و دیگر سراغی از پوشکین و شاعران دوره طلایی روسیه نگرفتم. در واقع میخواهم بگویم که در پرداختن به ادبیات روسیه دوبارهکاری نکردم.
یعنی تا به حال شعری از این شاعران به زبان فارسی منتشر نشده است؟
قضیه مهم همین است که هیچ شعری از این شاعران به فارسی منتشر نشده و دفعه نخستی است که این شاعران به مخاطب فارسیزبان معرفی میشوند. آنچه که قالبا از ادبیات روسی به فارسی ترجمه شده است، از کلاسیکهایی است که همیشه جریان اصلی ادبیات بوده و هستند. در واقع ایده اصلی این کتاب به این شکل است که من به سراغ آدمهایی رفتم که ممکن است در نگاه اول جریان اصلی ادبیات نباشند؛ اما از سمت دیگر رفتار آنها (به عنوان هنرمند مستقلی که حاکمیت تلاش کرده در حاشیه باشند) و مقاومتشان به واسطه شکل نشر آثارشان، آنها را سرپا نگه داشته است. این مساله خیلی مهمی است.
شما در مقدمه این کتاب به شیوه خودنشر و بروننشر اشاره کرده و این شیوه چاپ را دلیل انتشار این کتاب بیان کردید. کمی درباره این دو اصطلاح توضیح دهید.
ایده خودنشر و بروننشر معادل فارسی برای دو اصطلاح روسی است که امروز بسیار در جهان رایج است. این دوشیوه بیانگر شکل مقاومت این نویسندگان و شاعران در برابر رفتار سانسوری و سرکوبگر سیستم است. سیستم خودنشر به این شکل است که فرد اثرش را وارد کانالهای رسمی حکومتی نمیکرده تا از آنها جواب نه بشنود. این اتفاقات در دوره بعد از استالین و در دهه ۵۰ و ۶۰ میلادی رخ داده است. البته شروع این رفتار به دهه ۳۰ و ۴۰ و از شاعری به نام نیکلای گلازکف برمیگردد؛ اما آدمهایی که در این کتاب هستند در اوج قرار دارند و در دهههای بعدی فعالیت کردهاند. اینها یک مکتب و گروه هنری هستند که به آنها لیانیزووا میگفتند. شیوه خودنشر به این شکل بوده که این افراد کارهای خودشان را دستی مینوشتند و بعد فتوکپی میگرفتند و هرفردی که کتاب به دست او میرسید از روی کتاب یا فتوکپی میگرفت یا از روی آن یک نسخه مینوشت و بعد اثر را به فرد دیگری میداد. خیلی از آثار بزرگ ادبیات جهان به این شکل پخش و منتشر شدهاند؛ برای مثال کارهای مهم آلکساندر سولژنیتسین و جوزف برودسکی که هر دو جایزه نوبل ادبیات را هم دریافت کردند به همین شکل منتشر شده است. آنها این کار را میکردند تا به نگاه خاص شوروی تن ندهند. اینها شعری میگفتند که در قالب رئالیسم سوسیالیست شوروی نمیگنجید. این افراد در جریانی تعریف میشوند که به آن هنر غیرپیرو میگفتند.
این پیرو بودن به جریان ادبی شوروی برمیگردد یا جریان جهانی ادبیات؟
وقتی میگوییم این افراد به هنر غیر پیرو میپرداختند، یعنی دنبالهرو سیستم اصلی نبودند. البته این افراد در میان سایر هنرها هم هستند و فقط به شاعران و نویسندگان خلاصه نمیشوند. مثلا این افراد در میان نقاشان آن دوره هم هستند و فقط در شعر نیست. توجه داشته باشید بر اساس شنیدهها کار بزرگی مثل «دکتر ژیواگو» هم به روش بروننشر منتشر شده است.
درباره شیوه بروننشر توضیح ندادید. کمی از این شیوه بگویید.
همانطور که توضیح دادم، خودنشر شیوهای است که داخل مرزهای شوروی اتفاق افتاده است، اما بروننشر یعنی اتفاقی که برای «دکتر ژیواگو» افتاد و کار به این صورت بوده که نویسنده یک فیلمی یا میکروفیلمی از اثر را به بیرون از مرزهای روسیه میفرستاد و کتاب بیرون از مرزهای شوروی چاپ میشد. من معرفی مختصری از هر کدام از شاعرانی که در کتاب شعر دارند، آوردهام و نکته قابل توجه و دردناک این است که خیلی از این افراد تا اواخر دهه ۸۰ و ۹۰ (آخر شوروی) کار مناسبی نداشتند و برای مثال گارسون یک رستوران بودهاند. این در شرایطی است که همین افراد در بیرون شوروی یکی از مهمترین شاعران زبان خودشان بودهاند و حتی بعد از چند سال اشعارشان بهبیش از ۱۰ زبان ترجمه شده بود. به عبارتی، فرد در بیرون از کشورش سلبریتی ادبی بوده اما در داخل کشور یک کار رسمی هم نمیتوانسته داشته باشد.
اکثر این شاعران برای دوره بعد از استالین هستند، با این حال شما میخواهید بگویید که بعد از استالین هم فشارها ادامه داشته است؟
اینها برای اواخر دهه ۵۰ و اوایل ۶۰ هستند و در این دوران نیز همچنان فشار است و آن دورهای که فضا در شوروی باز میشود، مربوط به سالهای بعد از ۱۹۸۹ است.
در این دوران شاعران زیادی به این شکل فعالیت میکردند، ملاک شما برای انتخاب این افراد چه بوده است؟
همه این شاعران به گروه لیانیزووا وابستگی دارند. در واقع من از هنر غیرپیرو نمونهبرداری کردم که حاصل این کتاب شده است. این حلقه ادبی حول محور یک دو نفر شکل میگیرد و استراتژی آنها این بوده که شعری مینوشتند که اصلا حاکمیت آن را قبول نداشته؛ اما برای آنها مهم نبوده است. در این کتاب غیر از دو شاعر، سایرین به حلقه لیانیزووا وابسته هستند.
دلیل انتخاب این دو شاعر که عضو مکتب لیانیزووا نبوده، چیست؟
میخواستم با این کار بگویم که در دهههای بعد نیز تفکر خودنشر و بروننشر ادامه داشته است. در حال حاضر وضعیت به شکلی است که ما یک آرشیو خودنشر قرن داریم.
به نظر میرسد که این شاعران به این شیوه، فضای مجازی برای نشر آثار خود به وجود آورده بودند؛ آیا این دیدگاه درست است؟
دقیقا. اجازه دهید راحت با شما حرف بزنم. اینها نمونه آنالوگ شاعرانی هستند که امروز آثار خود را به شکل دیجیتال و زیرزمینی چاپ میکنند و اگر ما با چنین پدیدهای روبهرو هستیم، این رویداد حاصل تلاشهای آن دوران است. در آن دوره فیسبوک و اینستاگرام وجود نداشت و فردی که مجوز نمیگرفت باید به شکلی آثارش را به دست مخاطب میرساند و این افراد چنین راهی را انتخاب کردند. این شیوه پخش مجازی است؛ اما با اینستاگرام خیلی فرق میکند؛ چراکه این افراد یک نوع پخش هرمی داشتند. یعنی یک نفر چند نسخه مینوشت و به نفر بعد میداد و آن هم چند نسخه منتشر میکرد و به چند نفر دیگر میداد و به همین شکل زنجیره ادامه پیدا میکرد. حالا اگر این وسط یک دستگاه کپی هم پیدا میکردند که خیلی خوشبخت بودند. کارهایی مثل «مرشد و مارگاریتا» نیز به این شکل چاپ شده است و باید بگوییم که تمام کسانی که مورد غضب سیستم قرار میگرفتند، راه دیگری نداشتند.
ویژگی شعرهای این شاعران چیست؟
هنر مورد قبول آن دوره، هنری است که رئالیسم سوسیالیستی باشد. یعنی به لحاظ مفاهیم درونی سوسیالیستی است؛ اما به لحاظ فرمی رئالیستی است. این شاعرانی که ما درباره آنها صحبت میکنیم چنین ویژگی ندارند. برای مثال نقاشیای که این افراد دوست دارند، نقاشی آبستره است که سیستم آن را دوست ندارد. شعرهای این افراد به ستایش سیستم فکر نمیکند و هیچ کدام از مبانی را که سیستم میخواهد برای این شاعران مهم نیست. اینها معتقدند که شعری میگویند که به کوچهها و خیابانها تعلق دارد و شعر مردم است. در واقع صداهایی که سیستم میخواهد شنیده نشود. یکی از اعضای این گروه میگوید: «ما دهان صداهایی شدهایم که هیچ دهانی نداشتند.» در دوره شوروی شعر شخصی خیلی پسندیده نیست و سانسور میشد؛ از این رو اینگونه شعرها نیز از زبان شاعران این جریان بیان شده است. شعرهای این کتاب شعرهای شاعران بیزبان است و به معنی واقعی، شعر حاشیههاست.
کتاب را که ورق میزنیم، متوجه میشویم که پیش از پرداختن به شعرهای هر شاعر، بیوگرافی از آن شاعر آمده است؛ دلیل آن چیست؟
اگر شما اسم این شاعران را در اینترنت جستوجو کنید، به نتیجه مشخصی نمیرسید و باید بگویم که متاسفانه هیچ اطلاعاتی به زبان فارسی وجود ندارد. از این رو پیش از آوردن شعرهای هر شاعر، معرفی کوتاهی از او آمده است تا مخاطب ایرانی با آن شاعر آشنا شود. البته همه این شاعران در خود روسیه بسیار شناخته شده هستند و شخصیت ادبی-تاریخی محسوب میشوند.
آیا رفتن به سمت این کتاب برای یک مترجم جوان ریسک محسوب نمیشود؟
صد درصد. این روزها افراد ترجیح میدهند دو کتاب پوشکین ترجمه کنند تا راحت فروش برود؛ چراکه مخاطب به خوبی آن را میشناسد و واقعا انتشار این گونه کتابها ریسک محسوب میشود. طبیعتا من مترجم شناخته شدهای نیستم و از آن طرف این افراد هم شناخته شده نیستند و همین موضوع کار را کمی سخت میکند. البته من نرفتم یک کتاب را بردارم و ترجمه کنم. این کتاب مجموع گردآوریهای من حول یک ایده است. شاید اگر بحث پژوهش مطرح نبود، بهتر بود که من به سراغ یک کتاب معروفتر بروم تا ریسک کمتری داشته باشد؛ اما ایده خودنشر و آن آدمهایی که با سرکوب ادبی دوره خودشان روبهرو بودند و مبارزه کردند، برایم اهمیت داشت.
با این حساب برای انتشار این کتاب نیز اذیت شدید و ناشران راحت زیر بار چاپ آن نرفتهاند.
کار این کتاب سال ۸۸ تمام شد و قرار بود همان زمان با انتشارات هرمس منتشر شود؛ اما بعد از مدتی هرمس منتشر نکرد و طبیعی هم بود؛ چراکه آنها شعر چاپ نمیکردند. بعد از مدتی کتاب را به انتشارات نصیرا دادم و قرارداد هم بستیم و قرار بود تا پایان سال منتشر شود که آن اتفاق ناگوار برای بابک اباذری رخ داد و ما او را برای همیشه از دست دادیم. بعد از آن اتفاق تلخ به دلیلی قراردادی که با هم داشتیم، صبر کردم تا کتاب طبق قرارداد در همان نشر منتشر شود.
به اعتقاد شما مخاطب ایرانی با شعرهای این کتاب ارتباط برقرار میکند؟
اینها شخصیتهایی هستند که در حاشیه ماندهاند و چهار تا کتاب باید از این شاعران منتشر شود و بعد بنشینیم و ببینیم که چرا آثار این شاعران دیده نمیشود. ما همین الان در ایران نیز شاعران گردن کلفتی داریم که زیر سایه معاصرها باقی ماندهاند و کسی آثار آنها را نمیخواند. از طرفی همه ما میدانیم که کشور شوروی، یک کشور به شدت چند ملیتی بوده است. یعنی از تاجیک فارسیزبان تا کرهای، مغول و تاتاریها در آن زندگی میکردند. برای مثال شاعری مثل گنادی آیگی از نظر زبانی هم در حاشیه بوده است. یعنی شاعری بوده که از یک خانواده ترک تاتاری میآید و زبان اصلی او روسی نبوده و اصلا روسی بلد نبوده است. یعنی یک چیزی شبیه بهرام اردبیلی خودمان بوده که تازه میآید تهران و فارسی یاد میگیرد و بعد شروع به نوشتن میکند. من هنگامی که گنادی آیگی را ترجمه میکردم یاد بهرام اردبیلی افتادم.
نظر شما